مامن بدون سقف

ساخت وبلاگ
حس نوشتنم نبود، و انزوا، و خوب بهانه سیاه نویسی داشتم و منع از آن... پس نوشتم ،‌اما تصمیم گرفتم که خفه بماند... ----------------- هنوز هم گرمی دستهایت را روی دستهایم احساس می‌کنم. هنوز ، بدنم فرم در آغوش گرفتنت را به خود می گیرد! آری دوستت دارم ! آری به ژرفا میدانم که قلب بزرگی داری... می دانم که ر مامن بدون سقف...
ما را در سایت مامن بدون سقف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dx-731 بازدید : 127 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 18:37

از كجا فرار كرده اى؟آه دستان كدامين رويا تورا ننگ مى نماياند؟چرا ديگر به بيرون استفراغ نميكنى؟ چرا خالى نميكنى ؟ چرا نسيمى از مور مور شدن به سراغت نمى آيد و پاك نمى شوراند تورا ؟چرا ؟چرا ديگر دستانى از جنس مهر به تو يك جفت بال قرض نمى دهند؟چرا خط گرم پرواز را در افق آينده ات رسم نمى كنند؟پرواز آموخت مامن بدون سقف...
ما را در سایت مامن بدون سقف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dx-731 بازدید : 123 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 18:37

به هزاران جِـدال كه به رمز در دل نهفته اى

-ميدانم-

به هزاران شعر از حرف هايى كه نگفته اى

-گرفتارم-

به هزاران اشكــ كه در تنهايـى گريسته اى

-بيمارم-

به هزاران شب كه ميان گيسوانت نهاده اى

خواستم بگويم …

+ نوشته شده در  ۱۳۹۵/۱۰/۲۸ساعت 6:48 AM  توسط امير  | 
مامن بدون سقف...
ما را در سایت مامن بدون سقف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dx-731 بازدید : 140 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 18:37


در ميان حلال گرم گونه هايت

در ميان قعر چشمهايت

در محبت زلال جارى از حرف هايت

روزنه هاييست روان از نور ، از عشق …

فوران هايى محكوم به آرامش

و انفجارهايى از تراويدن آرامش بر تن پوستْ پوستِ اضطراب هايم…

بيستُ چهار حلقه بر ساقه ى سبز ارزوى هايم …

+ نوشته شده در  ۱۳۹۵/۱۱/۱۳ساعت 10:30 PM  توسط امير  | 
مامن بدون سقف...
ما را در سایت مامن بدون سقف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dx-731 بازدید : 136 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 18:37

چون دم کنی پویان منم وز بازدمت آرام جان عطرت مرا باخود برد تا شعر فتح اســــمان هرور روی با کاروان آنجا منم آن ســـــاربان یک سو نظر گر تو کنی آنجا کنم من آشیان فکرت مرا هردم زند آتش ز بنیه در مکــــان وجز دستت نبود این سوخته را آسان جــان این کالبد هردم کنـد ذهن فرتوتم نهــــــان وز تبسم میکنی در مامن بدون سقف...
ما را در سایت مامن بدون سقف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dx-731 بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 18:37

تو میدانی هرصبح را با طنین تو آغاز می کنم میدانی هر شب به تجسم آغوشت سربه بالشت می گیرم میدانی که وقتی دست ها تا مغز استخوان سرد است ، گرم به گرمی دستان عشقت می شوم میدانی تو که من بی مهری روزگارم را با پژواک دیوار به دیوار صدایت فراموش می کنم و ای کاش بدانی که من سخت بی تو میمانم و بگو تا بدانم که مامن بدون سقف...
ما را در سایت مامن بدون سقف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dx-731 بازدید : 139 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 18:37

خاکستر کدام آتش تو اینچنین هوای نفس کشیدن از من گرفته..؟ بار کدام حرفهایی از دل که زنده به گور کرده ای نسیم صبح را از صدایت مسدود می کند...؟ چه کرده ام... چه گفته ام... چگونه با ساز این زندگی رقصیده ام که نور را از چشم هایت گم میکنم...؟   بانو ، بانو ، بانو ...  بانوی رنگین ، بانوی آفتاب ، بانوی خن مامن بدون سقف...
ما را در سایت مامن بدون سقف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dx-731 بازدید : 129 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 18:37

ببار باران من ... ببار ... ابرهای دلتنگیت را کدامین باد به فراموشی سپرده ... آسمانت را از بغض خالی کن .. به راستی خالی کن... . . شهری باید ساخت ، نه از آن آرمان شهرهایی که سهراب دم می زد... شهری زیر اقیانوس کوله بار دلتنگی ها... شهری که شهردار نمیخواهد ... شهری که مردمانش هریک عالمی غم به دوش دارند. مامن بدون سقف...
ما را در سایت مامن بدون سقف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dx-731 بازدید : 140 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 18:37

دردها به بغض ها ريشه مي دهند گل درد را بايد به اشكها بچيــــنى زيبنده است… ، بايد بچيــــنى! خارها بر تن دارد ، بايد بچينى.   هرروز كه بگذرد چیدنش سخت تر میشود. اگر نمیتوانی بگذار دستی از عشق برایت بچیند، بگذار دردهایت را در اغوش بگیرد. بگذار بچیند… اگر نگذاری ریشه اش تنومند تر میشود، خارهایش تیز مامن بدون سقف...
ما را در سایت مامن بدون سقف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dx-731 بازدید : 134 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 18:37